سال 1974، ایران، پروژه‌ی اکباتان

مقاطعه‌کار آمریکایی آمده و نشسته بود در دفتر رحمان گلزار. سر حرف را باز کرد و گفت: «ما بزرگ‌ترین شرکت ساختمان‌سازی در دنیا را داریم. الان هم آمده‌ایم که اگر موافقید با شما کار کنیم. فعلا مشغول ساختمان‌سازی در شهرک غرب هستیم.»

رحمان گلزار اولین بار بود که می‌خواست در سازه‌هایش از بتن استفاده کند. آن موقع کسی در ایران آزمایشگاه بتن نداشت. بهترین کار همین بود که از مقاطعه‌کار آمریکایی الگو بگیرد. باید از این‌ها مقاطعه‌کاری و پیمان‌کاری یاد می‌گرفت. گفت: «موافقم!»

در دفتر لندن قراری گذاشتند. مقاطعه‌کار می‌خواست بقیه‌ی همکارانش هم باشند. پای قرارداد که رسید، هر کس رقمی داد. یکی گفت: «10 درصد کل مبلغی که برای ساخت پروژه هزینه می‌کنید باید سهم ما باشد.» دومی گفت: «نه، 12 درصدش مال ما.»

رحمان گفت: «بیشتر از 4 درصد نمی‌دهم» محکم و قاطع گفت. آمریکایی‌ها گفتند: «اصلا با این رقم امکان ندارد. حرفش را هم نزن!»

یک کلام بودند. دو روز در لندن ماندند و هی جلسه پشت جلسه و بحث سر قیمت تا شاید نتیجه‌ای بگیرند. رحمان گفت: «از 5 درصد بالاتر نمی‌روم.» این بار محکم‌تر از قبل گفت. هیچ‌کدامشان رقمی که رحمان داده بود را قبول نکردند جز رییس که با او دست داد و گفت: «من به این حرف‌ها کاری ندارم، می‌خواهم با تو کار کنم. با همان 5 درصدی که خودت می‌گویی حاظرم قرارداد ببندم.»

با وجود ناباوری بقیه قرارداد بسته شد، با همان 5 درصد! آمریکایی‌ها بلافاصله نیروهایشان را آوردند مشغول به کار شدند. برعکس آرشیتکت‌آمریکایی‌ها که فقط آرشیتکت هستند و بس، رحمان همه‌ی آمریکایی‌ها را پانسیون کرده بود، در یک ساختمان چند طبقه سر شهرآرا. حواسش به گیر و گرفت کارشان بود و اگر مشکلی داشتند رسیدگی می‌کرد.

HOSING BY THE CLOCK

مجله‌ی تایم از مردی نوشته‌بود که هر ساعت یک خانه می‌سازد. مجله‌ها و روزنامه‌های داخلی و خارجی از آرشیتکت ایرانی نوشتند، از رحمان گلزار و پانزده هزار و نود و پنج واحد مسکونی که ساخته‌بود. ابعاد پروژه آن‌قدر بزرگ بود و سرعت کار آن‌قدر بالا که همه‌ی توجه‌ها را جلب کرده بود به پروژه‌ی عظیم اکباتان، به مهندسی که هنوز به پنجاه‌سالگی نرسیده بود. بیش از صد نفر بازدیدکننده‌های صاحب منصب، از مقامات عالی رتبه مثل سفیر آمریکا و مدیرعامل شرکت بی.ام.و تا محمدرضا پهلوی، فرح و مهندس ریاضی؛ رییس مجلس شورا. همه آمده بودند برای دیدن شهر کوچکی که حالا اخبارش در دنیا پیچیده بود. نماینده‌های مجلس و رییس‌ دانشگاه‌ها هم آمده‌بودند. ده هزار واحد را کارکنان مجلس و وزارت فرهنگ و ارتش و هواپیمایی خریدند. قرار هم بر این بود که شهرکی کارمندنشین باشد. یک اجتماع شهری کوچک، منسجم و یکپارچه با خدمات شهری مدیریت شده. همه‌ی این‌ها از ذهن یک نفر گذشته بود، آمده بود روی کاغذ و پنج سال طول کشیده بود تا به سرانجام برسد.

رحمان گلزار درباره‌ی شکل‌گیری این ایده می‌گوید: «خیلی وقت بود که ایده‌ی شهرسازی را در ذهن داشتم، اما فقط در حد یک ایده بود. هنوز برای اجرایی کردنش جای مناسبی پیدا نکرده بودم. در خیابان آبان یک ساختمان هشت واحدی چهار طبقه برای خودم ساخته‌بودم که یک واحدش را بنشینم و بقیه‌اش را بدهم اجاره. آقایی به نام کوشان‌فر آمد و ساختمان را دید. گفت الّا و باللّه من این ساختمان را می‌خواهم. هر چه گفتم اینجا را برای خودم ساخته‌ام، فایده نداشت. بدطور چشمش را گرفته بود! من هم سر ساخت این ساختمان قرض بالا آورده بودم دیدم حالا که خوشش آمده بهتر است به او بفروشم و قرضم را صاف کنم. بالاخره توانست راضی‌ام کند و کل ساختمان را بخرد. به قیمت خوبی هم خرید. هشتصد هزار تومان پول داد و صد هزار متر زمین که کنار باشگاه پاس بود. وقتی رفتم زمین را ببینم، تابستان 1353 بود، فصل بازی‌های آسیایی. زمین جای خیلی خوبی بود، بر خیابان. دور و اطرافش هم کلی زمین بود که بعد از پرس و جو متوجه شدم متعلق به آقای نظام‌السلطنه است. برای اجرای ایده‌ام بهترین جا بود. البته به شرطی که می‌توانستم زمین‌های نظام‌السلطنه را که حدود چهارصد و پنجاه هزار مترمربع بود را بخرم.»

سال 1974، پاریس، منزل نظام‌السلطنه

نظام‌السلطنه بیمار بود. دراز کشیده بود روی تخت. رحمان گلزار موضوع خرید زمین‌ها را مطرح کرد. نظام‌السلطنه از کارهایی که رحمان تا آن زمان کرده بود و از تصمیم‌های آینده‌اش پرسید. رحمان گفت:« قرار است که زمین‌ها را بخرم و شروع کنم به شهرسازی.»

نظام‌السلطنه از بستر بلند شد، صورت رحمان را بوسید و گفت: «برو تهران و ترتیب کارهایت را بده. من به این معامله راضی‌ام. احساس می‌کنم کاری که می‌خواهی انجام بدهی کار درستی است.» و کسی را همراهش فرستاد تهران تا بروند محضر و زمین‌ را به مبلغ پنج میلیون تومان معامله کنند.

سرمایه شروع برای ساخت شهرک

رحمان گلزار درباره‌ی این موضوع می‌گوید: «یکی از رفیق‌هایم صاحب شرکت تی‌بی‌تی بود. خیلی باهم دوست بودیم. به من می‌گفت داداش. قبل از این‌که کار شهرک را شروع کنیم، یک سفر با هم رفته بودیم مکه. جریان را برایش تعریف کردم، گفت بیست میلیون برایت جور می‌کنم، ولی دوازده میلیون بیشتر نتوانست بدهد. خب این مبلغ برای کاری به آن بزرگی کفایت نمی‌کرد. شانس آوردیم و با استقبال خوبی که مردم کردند، توانستیم در کمتر از شش ماه چهار هزار و پانصد تا از واحدها را بفروشیم. پیش‌پرداخت خود مردم حدود صد میلیون تومان شده‌بود که با همین سرمایه شروع کردیم به پیش بردن کار.

کشیدن نقشه کاغذی شهرک

رحمان گلزار می‌گوید: «کمتر از چهار، پنج ماه طول کشید تا نقشه‌ی ساخت شهرک کاغذی شد. قبل از این‌که کلنگ شهر زده شود، دعوت شدم به دانمارک. آن‌جا یک مهندس دانمارکی مجتمعی مخصوص افراد سالمند ساخته بود. کنار ساختمان‌ها جایی در نظر گرفته بود برای این‌که وقتی بچه‌هایشان از سر کار برمی‌گردند بتوانند با پدر و مادرشان دیدار کنند. جرقه‌ی این‌که مسیرها طوری طراحی شوند که عابر پیاده با ماشین برخورد نداشته باشد، بعد از دیدن این مجتمع در ذهنم زده شد. وقتی برگشتم، نقشه‌ی شهرک را تغییر دادم. در نقشه‌ی اولیه خیابان رد می‌شد. نقشه‌ی دوم را طوری طراحی کردم که اگر خانمی می‌خواهد از خانه بیاید بیرون و برود خرید یا بچه‌ای از خانه بیرون بیاید و برود مدرسه، مجبور نشود از خیابان رد شود و با ماشین برخورد کند. نقشه‌های اولیه مدام گسترده‌تر می‌شد تا اینکه وقتی آماده‌ی کلنگ‌زدن شد، همه‌ی نقشه‌ها آماده‌ی اجرا بودند.

هم توجه خدا بود، هم پشتکار خودم و هم اعتماد مردم به من که باعث شد چهار هزار و پانصد واحد اول راحت به فروش برود. تقاضا برای خرید آن‌قدر بالا بود که پیوسته به زمین‌های خریداری شده اضافه کردیم تا این‌که متراژ زمین‌ها رسید به دو میلیون و چهارصد هزار مترمربع و واحد‌های ساختمانی به پانزده‌هزار و نود و پنج واحد. نهایتا شرایطی پیش آمد که هنوز مشتری‌ها متقاضی خرید بودند، ولی دیگر واحدی برای فروش نمانده بود. تعدادی از کارمندها و ارتشی‌ها که خیلی مشتاق خرید بودند برای من هدیه می‌آوردند تا بتوانم شرایطی فراهم کنم که خرید کنند. اما وقتی واحدی وجود نداشت من نمی‌توانستم از روش‌های غیرمعمول برایشان کاری انجام بدهم. پس فرستادن هدیه‌ها خلاف ادب بود و قبول کردنش هم خلاف میل من. ویترینی در سرسرای ورودی اولین طبقه‌ی ساختمان اکباتان گذاشته بودم و همه‌ی هدیه‌ها را آن‌جا می‌چیدم.» برای خواندن ادامه‌ی این مطلب به داستان معماری شهرک اکباتان‌ (قسمت 2) مراجعه کنید. با یلدامدتور بمانید.

داستان معماری شهرک اکباتان (قسمت 1) - شهرکی پر از شگفتی داستان معماری شهرک اکباتان (قسمت 1) - شهرکی پر از شگفتی داستان معماری شهرک اکباتان (قسمت 1) - 2024-06-08 21:41:21+3:30 مقاطعه‌کار آمریکایی آمده و نشسته بود در دفتر رحمان گلزار. سر حرف را باز کرد و گفت: «ما بزرگ‌ترین شرکت ساختمان‌سازی در دنیا را داریم. الان هم آمده‌ایم که اگر موافقید با شما کار کنیم. فعلا مشغول ساختمان‌سازی در شهرک غرب هستیم.» داستان معماری, شهرک اکباتان, رحمان گلزار, داستان معماری شهرک اکباتان (قسمت 1) - داستان معماری شهرک اکباتان (قسمت 1) - داستان معماری شهرک اکباتان (قسمت 1) - YaldaMedTour Barajin Salamat Road +98 Qazvin Qazvin, Qazvin Province, Iran. , info@yaldamedtour.com

img

دیدگاه‌ها

هنوز دیدگاهی برای این محتوا درج نشده است. با درج دیدگاه خود، اولین نفر باشید!