نویسنده: امین حسنی
بازدید: 4363
ایجاد: 15:52:27 2019/09/29
بررسی: 20:11:25 2022/05/09

نوروز، عمومی‌ترین و پایدارترین جشن ملّی ایرانیان است و قرن‌های زیادی است که بر همه‌ی جشن‌های جهان فخر می‌فروشد. (علی شریعتی، کویر) جشنی که مردم ما بعد از سپری شدنش، منتظر گام‌هایش برای نو شدن آن می‌مانند و جامه‌ی نو می‌دوزند و خانه‌تکانی می‌کنند. بساط شادی برپا می‌نمایند و غم‌ها را -هر چند به طور موقّت- پشت پا می‌زنند. عروسی‌ها و مراسم شادی خود را به این ایام اختصاص می‌دهند. نوروز در ایران اختصاص به اقوام و فرقه فکری خاصی نداشته و همه گروه‌های قومی و مذهبی، یکسان آن را گرامی داشته‌اند. نوروز در ایام باستان و روزگاران متقدّم، با شکوه و جلای بیشتری برگزار می‌شد و از ارجمندی فراوانی برخوردار بود، آن چنان که فردوسی بزرگ، یکی از صفات مردان نیک و دلسوز به ایران را همین گرامی داشتن نوروز می‌داند:

نِگه دارد آیینِ جشنِ سَده / همان فرِّ نوروز و آتشکده

مِهان را به مِه دارد و کِه بِه کِه / بوَد دین، فروزنده و روزبه (فردوسی، شاهنامه)

ایرانیان، نوروز را برابر با هویّت ملّی و استقلال خود می‌دانستند. از این رو در شاهنامه‌ی حکیم طوس، می‌بینیم که بهرام چوبین در مواجهه با یکی از دشمنان این مرز و بوم، گوشزد می‌کند که اگر این دشمن پیروز شود ایران را به آتش خواهد کشید و نه از نوروز نام و نشانی باقی خواهد ماند و نه از جشن سده. از این دیدگاه بود که حتی در روزگار تسلط ترکان بیگانه از فرهنگ ایران، بهترین و خوشترین ایامی که برای هم آرزو می‌کردند، آن بود که حال و روزشان همیشه مثل نوروز سرسبز و خرّم باشد:

خُسروا روزَت همه نوروز باد / وَز طَرَب، شب‌های عمرت روز باد (انوری، دیوان)

جمالش باد دایم عالم افروز / شبش معراج باد و روز نوروز (نظامی، کلیات، مخزن الاسرار)

تا شب و روز جهان آینده‌اند / روزگارت روز و شب، نوروز باد (انوری، دیوان)

عدل تو شبی چو روز روشن / روی تو چو روز عید خرّم (انوری، دیوان)

شاید برایتان جالب باشد که بدانید در روزگارانی که هنوز خون فرهنگ ملّی و باستانی در رگ و پی ساکنان این مرز و بوم جاری بود، مردم ایران همان گونه که به یزدان سوگند می‌خوردند، به نام نوروز نیز قسم یاد می‌کردند:

به یزدان و نام تو ای شهریار / به نوروز و مَهر و به خرّم بهار (فردوسی، شاهنامه)

بعدها در دوره تسلط بیگانگانِ دور از تمدن بر این سرزمین، دست‌هایی در کار شد تا این آیین و عید انسانی و ملی را از شور و رونق بیندازند. غزالی یکی از پیشگامان سرسخت این راه بود. وی در کیمیای سعادت، فصلی دقیق درباره منکرات در بازار دارد که گوشه‌ای از زندگی مردم در آن ایام را روشن می‌سازد. از جمله اقلامی که وی فروش آن‌ها را ممنوع می‌داند، صورت حیوانات برای کودکان در روز عید، شمشیر و سپر چوبی برای نوروز (جشن اعتدال ربیعی) و سوت‌های گلی برای سده (جشن اعتدال خریفی) را برمی‌شمارد. فروش این اشیا فی‌نفسه ممنوع نبود، اما جلوه‌ای بود از رسوم زرتشتی و مخالف شریعت و به این علت ناروا بود. از این گذشته، تزیین و آرایش زیاد بازارها، شیرینی زیاد پختن و افراط و بی‌اعتدالی در مورد نوروز، ناشایست بود. خلاصه از نظر اینان نوروز و سده می‌بایست به دست فراموشی سپرده شوند. (غزالی، امام محمد، کیمیای سعادت)

اما نوروز بر خلاف میل اینان بی‌وقفه به حیات و استمرار خود ادامه داد. هر چند که اندکی از رنگ و بوی آن کاسته شد، اما در معرض فراموشی قرار نگرفت و این بدان علّت بود که نوروز یک قرارداد مصنوعیِ اجتماعی و یا یک جشن تحمیلی سیاسی نیست. نوروز، جشن جهان است و روز شادمانی زمین، آسمان، آفتاب و جوش شکفتن‌ها و شور زادن‌ها و سرشار از هیجان هر آغاز. (علی شریعتی، کویر) در آثار ادبی قرن ششم هم به طور فراوان به نام «نوروز» برخورد می‌کنیم و با برخی از آیین‌های مربوط به این عید، آشنا می‌شویم.

وارد شدن خورشید به برج حمل و آغاز نوروز

برج «حَمَل» (بَره) نخستین برج از بروج دوازده‌گانه است. خورشید در ماه فروردین در برج حمل است و شرف آفتاب در این برج است. آفتاب بعد از برج «حوت» (ماهی) وارد این برج می‌شود و روز اوّل آن، آغاز بهار و سال شمسی و شب و روز در آن مساوی است و آن را اعتدال ربیعی نیز می‌‌نامیدند. (سجادی، ضیاءالدین، فرهنگ لغات و تعبیرات دیوان خاقانی)

خورشید چو از حوت به برج حمل آمد / گویند ز سر باز جهان در عمل آمد (سنایی، دیوان)

جرم خورشید چو از حوت درآید به حمل / اشهب روز کند ادهم شب را ارجل (انوری، دیوان)

یعنی که قرص خورشید از حوت در حمل شد / کرد اعتدال بر وی، بیت شرف مقرّر (خاقانی، دیوان)

شادی نوروزی و می نوروزی

طبری نوشته است که جمشید در نوروز به مردم فرمان داد تا به تفریح بپردازند و با موسیقی و می شادمانی کنند. به همین جهت در سنّت ایرانیان، نوروز همیشه توام با شادی و سرور و رقص و موسیقی و شیرینی است. (رستگار فسایی، منصور، مجله ادبستان فرهنگ و هنر، شماره 27) در شعر شاعران قبل از قرن ششم نیز، این فرهنگ ایرانی سایه‌انداز است.

بهاری داری از وی، بَرخور امروز / که هر فصلی نخواهد بود نوروز (نظامی، کلیات، خسرو و شیرین)

به نوروز، بِنشست و ِمی نوش کرد / سرود سُرایندگان گوش کرد

نبودی ز شَه دور تا وقتِ خواب / مغنّی و ساقی و رود و شراب (نظامی، کلیات، شرفنامه)

بوی مِی نوروزی، در بَزم شه ایران / آب گل و سیب تر، بر بار نمود آنک (خاقانی، دیوان)

گشت جهان همچو نگار ای غلام / باده گلرنگ بیار ای غلام

با گل و با بلبل و با مل به هم / وصل طلب فصل بهار ای غلام (عطار، دیوان)

ای بلبل خوش‌نوا فغان کن / عید است نوای عاشقان کن

چون سبزه ز خاک سر برآورد / ترک دل و برگ بوستان کن

بالشت ز سنبل و سمن ساز / وز برگ بنفشه سایبان کن

چون لاله ز سر کله بینداز / سرخوش شو و دلت در میان کن

بردار سفینه غزل را / در هر ورقی گلی روان کن (عطار، دیوان)

چون صبحدم عید کند نافه‌گشایی / بگشای سر خم که کند صبح نمایی (خاقانی، دیوان)

نوروز و جمشید

جشن نوروز را به جمشید نسبت داده‌اند. مقدسی می‌نویسد جمشید فرمان داد تا برای وی گردونه‌ای بسازند و بر آن نشست و با آن در هوا، هر کجا می‌خواست به گردش می‌پرداخت، نخستین روزی که وی بر آن نشست، نخستین روز فروردین ماه بود و با روشنی و فرّ و فروغ خود آشکار شد و آن روز را نوروز خواندند. بیرونی نیز می‌نویسد جم بر تختی زرّین نشست و چون نور خورشید بر او اوفتاد، مردمان او را دیدند و تحسین کردند و شادمان شدند و آن روز را عید گرفتند. جم آن روز همچون خورشید ظاهر شد و نور از او می‌تافت به طوری که مانند خورشید می‌درخشید و مردم از برآمدن آن دو خورشید در شگفت شدند، همه درختان خشکیده سبز گشتند، آنگاه مردم گفتند: «روز نو». (رستگار فسایی، منصور، مجله ادبستان فرهنگ و هنر، شماره 27)

داستان این تخت و انتساب نوروز به جمشید در شاهنامه چنین آمده است:

به فرِّ کیانی یکی تخت ساخت / چه مایه بِدو گوهر اندر نشاخت

که چون خواستی دیو برداشتی / ز هامون به گردون برافراشتی

چو خورشید تابان میان هوا / نشسته بر او شاهِ فرمانروا

جهان انجمن شد بر تختِ او / شگفتی فرومانده از بختِ او

به جمشید بَر گوهر افشاندند / مر آن روز را روزِ نو خواندند

سر سال نو هرمز فرودین / برآسود از رنجِ روی زمین

بزرگان به شادی بیاراستند / مِی و جام و رامِشگران خواستند

چنین جشن فرّخ از آن روزگار / به ما ماند از آن خسروان یادگار (فردوسی، شاهنامه)

خراج نوروزی

به ظاهر، کارگزاران و امیران زیردست به مناسبت نوروز و آغاز سال نو باج و خراج مربوط به خود را تحویل شاهان و سلاطین می‌دادند. در شاهنامه‌ی دانای طوس، نیز آمده است که خسرو، مقداری از خراج‌ها را در ایام نوروز می‌ستاند:

بدان سال تا باز جستم شمار / چو شد باژ و دینار بر صدهزار

جز از رسم و آیین نوروز و مهر / از اسبان و از بنده خوب چهر (فردوسی، شاهنامه)

تبریک گفتن عید

در این روز ایرانیان روز نو را به یکدیگر تبریک می گفتند و برای یک‌دیگر روزگار خوش طلب می کردند.

روز عید است و تهنیت شرط است / عید را تهنیت کنند بگاه (انوری، دیوان)

فرخنده و مبارک و میمون و سعد باد / نوروز و مهرگان و بهار و خزان تو (انوری، دیوان)

صاحبا جنبشت همایون باد / عید و نوروز بر تو میمون باد (انوری، دیوان)

ای روز جهان مبارک از دولت تو / روز تو و سال نو مبارک بادت (انوری، دیوان)

فرّخ و فرخنده بادت نوبهار و روز عید / ای بقای تو بهار و قدر عید مرد و زن (سنایی، دیوان)

کز پی تهنیت نوروزی / باغ را باد صبا مهمان است (انوری، دیوان)

هدیه نوروزی

مردم در ایام نوروز به یکدیگر هدیه می‌دادند. به ویژه هدیه دادن به پادشاه امری رایج بوده است.

عادت بوَد که هدیه نوروزی آورند / آزادگان به خدمت بانو و شهریار (خاقانی، دیوان)

خیز به شمشیرِ صبح، سَر بِبُر این مرغ را / تحفه نوروز ساز پیش شَهِ کامیاب (خاقانی، دیوان)

به حکم هدیه نوروزی آسمان هر سال / تبرّک از شرف آوردی آستانش را (خاقانی، دیوان)

«نوروزی» به معنی عیدی و هدیه‌ای بود که در جشن نوروز می‌دادند و در گذشته نیز بسیار مرسوم بوده است.

فَضله بزمِ تو فرّاش به نوروز بِرُفت / باغ را مایه به دست آمد و نوروزی کرد (انوری، دیوان)

نقد کن عیدی برای چون منی / کفشی و دستاری و پیراهنی (عطار، مصیبت‌نامه)

بهترین نوروزییِ درگاه را / تحفه این ابیات غرّا دیده‌ام (خاقانی، دیوان)

نو کردن جامه در نوروز

در قدیم نیز رسم بوده تا در هنگام نوروز جامه های نو بر تن می کردند.

کین فسون را که جنّی آموز است / جامه نو کن که فصل نوروز است (نظامی، کلیات، هفت پیکر)

گر تن ما جامه عیدی ندارد گو مدار / چون پری پوشیده شد گو باش عریان اهرمن (سنایی، دیوان)

تحفه فرستادن شعر به درگاه از جانب شاعران

شاعران به مناسبت نوروز شعر می‌سرودند و آن را در مجلس شاه می‌خواندند یا آن شعر را به درگاه ممدوح می‌فرستادند.

کمترین نوروزیی درگاه را / تحفه این ابیات غرّا دیده‌ام (خاقانی، دیوان)

کشیدن جُل زر بر اسب شاه در نوروز

در قدیم در روز نو پوششی طلایی و زرین بر روی اسب پادشاهان می کشیدند و پادشاه سوار بر آن به گشت و گذار می پرداخت.

از پی نوروز تا در جُل کشند / زین به گلگون جهان برکرد صبح (خاقانی، دیوان)

کآسمان پیش شه به نوروزی / در جُل زر کشید ادهم صبح (خاقانی، دیوان)

همان طور که دیدید با بررسی ادبیات فارسی و اشعار شاعران در دوره های مختلف می توان به راحتی به رسم و رسوم و فرهنگ اصیل ایرانی در دوران گذشته پی برد. دلیل آن هم همان است که در مقاله «اهمیت ادبیات فارسی» گفتیم. پیشنهاد می کنیم حتما آن مقاله را نیز مطالعه کنید. با یلدامدتور بمانید.

نوروز در ادبیات فارسی نوروز در ادبیات فارسی نوروز در ادبیات فارسی - 2022-05-09 20:11:25+3:30 نوروز، عمومی‌ترین و پایدارترین جشن ملّی ایرانیان است و قرن‌های زیادی است که بر همه‌ی جشن‌های جهان فخر می‌فروشد. جشنی که مردم ما بعد از سپری شدنش، منتظر گام‌هایش برای نو شدن آن می‌مانند و جامه‌ی نو می‌دوزند و خانه‌تکانی می‌کنند. نوروز, نوروز در شعر فارسی, نوروز در شعر, عید نوروز در شعر فارسی, نوروز در ادبیات فارسی, نوروز در ادبیات کهن, نوروز در ادبیات ایران, عید نوروز در ادبیات فارسی, بررسی نوروز در ادبیات فارسی, سابقه نوروز در ادبیات فارسی, نوروز در شاهنامه, YaldaMedTour Barajin Salamat Road +98 Qazvin Qazvin, Qazvin Province, Iran. , info@yaldamedtour.com
img

دیدگاه‌ها

هنوز دیدگاهی برای این محتوا درج نشده است. با درج دیدگاه خود، اولین نفر باشید!